عشاق را دلیل جنون مشربی رسید
شرح کتاب خون تو را مکتبی رسید
پی کاتبان واقعه در خون قلم زدند
که از هر طرف نوشته به خون مطلبی رسید
آنک شبی رسید غریبی و شام را
اما کسی نگفت چه غمگین شبی رسید
دیدند راویان غریب، از بروج نور
هر لحظه کوکبی ز پی کوکبی رسید
این کاروان شام غریبان کربلاست
آتشگرفته، زخمچکان، مرکبی رسید
حرف جمال روی تو آمد، که خیزران
با شوق عرض بوسه به بزم لبی رسید
میخواست بشکفد به تسلا لبت ولی
خاموش ماند و آینهی زینبی رسید
هرگز ندیدهاند به عالم زن اینچنین
خون خوردن آنچنان و سخن گفتن اینچنین
در قصر ظالمان به تظلم که دیده است
شیرآفرین زنی که کند شیون اینچنین
زندان به بوی نافلهی خود بهشت کرد
زینب [س] چراغ ناله کند روشن اینچنین
هر گوشهاش پناه یتیمی دگر شده است
آری بود کرامت آن دامن اینچنین
پیش حسین [ع] اشک و به بزم یزید، لعن
با دوست آنچنان و برِ دشمن اینچنین
گفت آنچنان ظریف حدیث جمال را
در چشم ظالمان که کند سوزن اینچنین
بر دشت بیند آن تن دور از سر، آنچنان
بر نیزه خواند آن سر دور از تن اینچنین
آه ای سر حسین [ع] چو مه در پی توام
خورشید من! به شام مرو بی من، اینچنین
از خون حجاب صورت خود کرده یا حسین [ع]!
جز خواهرت که دیده به عفت زن اینچنین
محمدسعید میرزایی